
چند لقمه رویکرد تربیتی از زبان کودک نوش جان کنیم...
روایت_کودک
سلاااام مامان باباهای عزیز
خوب گوش کنید که می خوایم یکم از خودمون براتون بگیم.
می دونستید ما بچه ها تا وقتی چهارسالمون بشه چند تا نیاز خیلی خیلی مهم داریم؟اصلا مال ما بچه خیلی خیلی کوچولوهاست. مهم ترین ویژگیمونه.
ما بچه ها اینو خوب میدونیم که شما مامان بابا ها خیلیییی بهتر از هرکس دیگه ای به نیازهای ما توجه میکنید. واقعا میگما. اینو میفهمیم. حسش میکنیم ، فقط کافیه که خیلی خوب این نیاز هامون رو بدونید و بشنوید.
وقتی بدونید دیگه هیچ چیز براتون مهم تر از این خواستنی های واقعی و مهم ما که اصلا به قول شماها سرنوشت سازه، وجود نداره ، حالا میخوایم چند تا از این نیازهامون رو براتون مفصل تر بگیم. میشه؟ شماها که ما رو خیلی دوست دارید، میشه؟ میدونم الان دارید میگید معلومه که میشه عزیزم. سراپا گوشیم. بگو
اولین و مهم ترین نیاز ما تا چهارسالگی :
نیاز به انس و امنیت
این شاید مهم ترین ویژگی ما باشه. به اندازه غذا و آب و خواب برامون به قول شماها حیاتیه ، دلمون میخواد کسایی که وقتی چشم باز کردیم، دیدیمشون، تو بغلشون بودیم، به ما غذا دادن، تو بغلشون ما رو خوابوندن، شبها باهامون بیدار بودن تا صبح، به وقت مریضی هامون دلواپسمون بودن و میفهمیم که ما رو خیلی خیلی دوست دارن و ما دنیاشونیم، همیشه پیشمون باشن .
آخه اونا هم همه دنیای ما هستن ، وقتی چشم باز کردیم از اول بودن. حتی قبل ترش هم باهاشون مأنوس بودیم.وقتی ازمون جدا می شن انگار همه دنیای ما رو دارن میگیرن ، اون لحظه تنها چیزی که آروممون میکنهبرگشتن به همون دنیامونه ، ما دلمون میخواد همیشه تو آغوش اون دنیا باشیم ،رراستش بازی تو اون دنیامون رو به بازی با هیچ کس دیگه ترجیح نمیدیم ، حتی هم بازی هم با اینکه یه نیاز خیلی خیلی مهممونه که بعدا براتون میگیم، ولی بازم نمیتونه به اندازه بازی با اون دنیامون لذت بخش باشه.
ما تا چهارسالگی، بودن و گاهی فقط بودن با اون دنیامون رو حتی به بازی ترجیح میدیم ، با اینکه بازی هم یکی از مهم ترین نیازهای ماست و اونم به قول شماها حیاتیه، اما باز هم از نیاز به انس برای ما مهم تر نیست ، ما وقتی بهمون خوش میگذره که تو دنیای خودمون که باهاش مانوسیم بازی کنیم و دنیای ما اول از همه شمایید.
تازه وقتی میخوایم ببینیم یه کسی که غریبست و نمیشناسیمش چقدر میشه باهاش دوست شد اول به شما نگاه میکنیم ، اگه دیدیم شما باهاش حرف میزنید و بهش می خندید یعنی اون آدم مهربونه. ما هم میتونیم بهش بخندیم ، ولی اولش خیلی خجالت می کشیم ، آخه تا حالا اون آدم رو ندیدیم ، مثل مامان جون و باباجون یا خاله های واقعیمون نیستن که از اول اول دیده باشیمش که ، اصلا می دونستید ما هرجای جدیدی که میریم حتی اگه خیلی بازی داشته باشه دلمون میخواد اولش فقط کنار شما به بازی ها نگاه کنیم؟بعضی هامون حتی دوست نداریم کسی بیاد سمتمون و باهامون حرف بزنه. خودمون دلمون میخواد تنهایی همه چیز رو کشف کنیم و به بازی ها سرک بکشیم. البته به شرط اینکه شما اونجا باشیدا
راستی یه چیز خیلی مهم و گنده بگم؟؟
ما باید وقتی وارد دنیای جدیدِ حتی جذاب و دوست داشتنی میشیم، دنیای خودمون پیشمون باشه تا بتونیم کم کم ، کم کم، کم کم، دایره دنیامون رو بزرگ تر کنیم و اون دنیای جدید رو وارد دنیامون کنیم .
اگه شما پیشمون نباشید، خب؟ یعنی اصلا دنیای ما نیست پیشمون که بخوایم بزرگش کنیم.
پس اگه میخواید دنیای ما بزرگ و بزرگ تر بشه، قشششنگ پیش ما باشید یه جوری که ما خیالمون رااااحتِ راحت باشه که ما از توی دنیامون داریم به یه دنیای دیگه سرک میکشیم.اینجوری کم کم، کم کم، دیوار بین دنیای قبل و جدید رو برمیداریم و یه جای جدید رو به دنیامون راه میدیم .
اگه همش حس کنیم دنیامون میخواد بره، دیگه انگار مث آدم فضایی ها تو یه جای خالی از همه چی معلق میشیم. دیگه کسی نیست که بهش تکیه کنیم.اون موقع دلمون میخواد چشممون رو به هممممه ی دنیاها ببیندیم.
ولی وقتی خیالمون راحت باشه که شما هستید، دیگه هی فکر نمیکنیم الان می خواید برید که هی سرمون رو برگردونیم و ترس رفتن شما رو داشته باشیم ، بعد با خیال رااااحت از دنیای خودمون به دنیاهای جدید نگاه میکنیم و اونا رو می پذیریم ، بعدش که اوناهم شدن دنیای ما، دیگه خیالمون راحته که اگه یکم ازمون فاصله بگیرید بعدش برمیگردید پیشمون.
خیلی دوستتون داریم
فعلا خداااافظ